سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چه نیکوست فروتنى توانگران برابر مستمندان براى به دست آوردن آنچه نزد خداست ، و نیکوتر از آن بزرگمنشى مستمندان به اعتماد بر خدا برابر اغنیاست . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :6
بازدید دیروز :0
کل بازدید :5012
تعداد کل یاداشته ها : 8
103/9/4
7:33 ع
یکشنبه 103 آذر 4
مشخصات مدیروبلاگ
 
رهگذر[23]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
تیر 91[1]
لوگوی دوستان
 

   خوب بقیه دیروزمون: بالاخره رمز وبلاگم درست شد .طبقه هشتم شارژ بهارشو نداده بود که به همراه شارژ تابستان یه چک نوشته به مبلغ 220 هزار تومان برای دو ماه بعد؟امان از بد حسابی و  بدهکاری بودن با لحن طلبکاری!! ناهار  قورمه سبزی از بیرون.عصری نصاب دور بین مدار بسته اومد. با هماهنگی که با طبقه دوم کرده بود صبح نیومد. کارای طبقه دوم رو با رضایت دو طرف انجام داد و تسویه نقدی صورت گرفته بود. اخر شب حدودا 9:30 که ساختمان تقریبا تعطیل بود و همه رفته بودن ،بقیه کارای تکمیل نصب دوربین رو در ورودی  انجام داد و یه کابل کشید تا طبقه زیر زمین هم تصویر داشته باشیم. من خودم کنارش بودم و کمکش کردم.تا زود تر تکمیل بشه. و تصویر رو پایین هم تحویل داد.نصاب دور بین تدارک کارای عروسیشو انجام میده. مبلغ 1100000 هم ما بدهکاریم بهش که گفتم فردا بیاد بگیره. شب شام همبر گر درست کردم 11 و قبل از بازی نماز خوندم. کابل تلویزیونو یکسره کردم تا تصویر تلویزیون بهتر بشه که  بهتر شد. فینالو بین اسپانیا و ایتالیا که خیلی هم تماشایی بود دیدم.4هیچ اسپانیا  زد و خوب هم زد. ایتالیا دقایق اخر بخاطر مصدومیت یکی از بازیکناش 10 نفره بازی کرد چون هر سه تعویضشو انجام داده بود. و زورش به هیچ عنوان به اسپانیا نرسید.اواخر بازی خوابم برده بود فکر کنم حدود 1.صبح ساعت 6:30 بیدار شدم. یه نمه ورزش کردم. صبحونه چایی نون تافتون فریزری و پنیر پگاه. زود تر همیشه سر کار بودم.چند روزه می خواستم به پدرم  زنگ بزنم و حالشو از خودش بپرسم. که نشد. دو سه ساعت نت بودم. یکی از دوستان توی محیط مجازی یه اشنایی مختصری پیدا کرده بودم . ساعت 9:30 شارژ طبقه 6 رو معادل  205000تومان گرفتم و رسید دادم. و ساعت 11:20 رفتم خرید کردم و  مایحتاجمو گرفتم و میوه و خربزه و پیاز و گوجه و خیار و لیمو وماست و پنیر و گلاب بستنی و نسکافه وبیستکویت و ...

ساعت حدودا یک شارژ طبقه پنجم رو گرفتم معادل 240000 تومان. که هشتاد هزار تومان دیگه هم باید بابت تعویض و باز سازی تابلو  بدهد.

       واما ناهار مهمان یکی از دوستان بودیم که چند وقت پیش از حج برگشته بود. جوجیه کباب. جاتون خالی. با دلستر. تصویر همه دوربینا قطع شده بود.که بعد از ناهار باز بینی کردم و دیدم فیش تبدیل یکی از سیمای برق در اومده. بخاطر اینکه قفسه دستگاه دیوی ار رو جابجا کرده بودیم. درستش کردم.نماز ادا شد.که بعیده بالا برسه. تلویزیون 14 اینچ رنگی طبقه ششم که امانت جهت تست دوربینها پیش من بود به صاحبش بر گرداندم. و عصری قیمت مانیتور ال ای دی ال جی و سامسونگ از نوع 20 اینچ گرفتم که بالا بود. 260-270 هزار تومان متوسط و پایینش. گرونترش هم بود. ولی فردا  پس فردا باید بخرم یکی. یه تلویزیون هم که من امانت به همسایه داده بودم تا استفاده کنه زنگ زدم تا اگه نیاز نداره موقت   بده استفاده کنیم برای همین دوربینها. که رفتم دیدم بله ای دل غافل زده پدر صاحبشو در اورده.ظاهرا سوخته بود و خودشهم باز کرده بود و بدترش کرده . خلاصش بطور کامل از خدمت برادرا و خواهرا مرخص شده بود.یه تلویزون دیگه هم داشت که میگفت اینو به جاش ببر. مال زمان مظفر الدین شاه بود به نظرم. به درد نمی خورد.

      خواهرم زنگ زد باهاش صحبت کردم و احوال پرسی و همچنین با مادرم صحبت کردم. بعدش دوباره خواهر زادم زنگ زد گفت باید 50000هزار تومان تا همین پس فردا باید بریزم تو حسابش.چون می خواد دوچرخه بخره .وگفت هیچ راهی نداره. هی بگو قسط دارم بد بختی دارم ولی افاقه نکرد. اگه ان شالله یکی از معامله اپارتمانا رو به سر انجام بریزم حتما پولو بهش میدم تا دوچرخشو بگیره.چاره ای نیست از هزینه های دایی بودنه دیگه.و حالش خوب بود. نشد  با خودش صحبت کنم. باید یه نیم ساعت دیگه زنگ بزنم. الان ساعت یک ربع به 7 عصره .

    پدرم فتقشو عمل کرده بود و برادرم پیشش بود. توی بیمارستان زنگ زدم با برادرم صحبت کردم. عمل شده بود .الان ساعت یک ربع به 7 عصره .من برم اخبار ورزشیو ببینم.

   اخبارو دیدم و برگشتم. زنگ زدم پدرم نمیتونست صحبت کنه. یه نمه تب و لرز داشت ظاهرا که نگران شدم. برادرم پیشش بود .گفت طبیعیه بعد از عمل.وپرستارا هستن. فردا مرخص میشه. حالا شب هم زنگ میزنم.