و اما امروز شنبه با یارب العالمین شروع کردیم. .یه مختصری از چند روز پیش بگم.چهارشنبه گذشته 40 هزار تومان به حساب مادرم ریختم که به خواهرزادهام بده و یه 50 هزار تومان هم مجزا ریختم به حساب خواهر زاده بزرگترم برا اینکه کمک خرجی باشه براشون.(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لاَّ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌو...) اس زدم که بهش بگم . گفت حرم بود و برام دعا کرده. برادر کوچیکترم که چند ماهه عقد کرده و خونه اجاره کرده. که عروسمون یه نمه ازش گله داشته به خواهرم گفته بود . که خواهرم هم از اخلاق برادرم ناراحت بود. زنگ زد از من خواست که باهاش صحبت کنم و نصیحتش کنم. منم نه همون موقع بلکه یکی دو روز بعد باهاش صحبت کردم. قرار گذاشتن که یه سفر مشهد برن و زندگیشونو زیر یک سقف قبل از ماه رمضون شروع کنن. به من گفتن و نظر منو خواستن. منم گفتم یه سفره بزار هوایی برن یه خاطره خوب بمونه براشون. خودم پیگیر شدم و جمعه دیروز اینترنتی خیلی گشتم تا بلیط براشون بگیرم که هیچ کدوم از پروازا جا نداشت. امروز شنبه صبح از یه اژانس معتبر(ساحل گشت)که اشنایی مختصری با ما داشت خواستم بلیط جور کنه که اونجا هم چک کردن اولش میگفت جا نداره. یه نمه پس و پیشش کردیم بالاخره جور کرد. قرار شد دوشنبه ساعت 12:30 از مهر اباد پرواز کنن و پنج شنبه عصر 13:55 بر گردن.ان شالله. بلیطشونو گرفتم و خودم هزینشو دادم معادل 316000 تومان. قرار شد شماره پرواز و بقیه مشخصاتو فکس کنم براشون توی قم. زنگ زدم که عصری مشغول خرید بودن .و گذاشتیم برا یه وقت دیه. دیروز و پریروز که تعطیل بود استفاده خوبی نکردم و بیشترش استراحت کردم.تو این چند روز یه مقدار از مبالغ شارژ و پولای دیگه رو جمع کردیم . شارژ طبقه دوم و احد 1 معادل 175000 تومان و پول تابلو معادل 80هزار تومان. شارژواحد 1 طبقه هفتم معادل 175 هزار تومان بدون پول تابلو. پول تابلو واحد دو طبقه 4 که هم شاررژمعوقه و هم شارژ سه ماهه دوم و هم یه تابلو دیگه بدهکار است. امروز شنبه هم پول تابلو و نیز شارژ واحد سه طبقه دوم جمعا معادل 370هزار تومان دریافت شد. می خواست سیصد هزار تومان از پانصد هزار تومان بازسازی اسانسور را هم بدهد که نگرفتم و گفتم یکجا و یکباره بدهد بهتره تا حساب و کتابا به هم نریزه..عصری زنگ زدم به گوشی پدرم که مادرم بر داشت و باهاش صحبت کردم. و با پدرم که دوره نقاهتو به سر میبره و خدا رو شکر خوب بودند. مادرم گفت بعد از بازگشت برادرم و عروسش از مشهد یه جشن ساده میگیرن و اسباب و جهیزیه رو منقل میکنن.شاید برم بر آخر هفته ...