بسمه تعالی
دیشب تقریبا 9:30 همه رفته بودند و مجتمع خالی شد. تا ده نت بودم.تعطیل کردم و سیستمو شات دان کردم .رفتم یه ابی به سرو صورتم زدم پاهامو با اب گرم شستم ووضو و نماز.یه برنجی هم دم کردم برای امروز ناهار.شام لوبیا پلو خوردم.یه نمه اخبار بی بی سی رو گوش کردم. و یه ذره هم شبکه سه در مورد یورو و جام ملتهای اروپا صحبت میکرد. امشب یکشنبه فیناله بین اسپانیا و ایتالیا که امیدوارم اسپانیا ببره.دو تا زیر پوش و جورابمو شستم. دوباره بر گشتم پای کامپیوتر و یه نیم ساعتی نت بودم.تا 12 حدودا.باد می وزید و بادهر چی کاغذ و برگ واشغال بود جلوی در اورده بود. یه نمه هم بارون زد.ساعت 12:30 خوابم برده بود فکر کنم.
نصاب دوربین مدار بسته کارشو تو طبقه دوم نتونسته بود تکمیل کنه و بقیشو گذاشت برای امروز که امیدوارم زود بیاد و یه مقدار کارای باقیمانده طبقه پایین رو هم انجام بده.یه جایی رو باید داکت بزنه و یه سیم کشی هم بکنه تا یه طبقه پایینتر هم تصویر داشته باشیم.زود باید می رفت چون دنبال خونه میگشت برای اجاره. رفت که یه موردی رو ببینه.می خواد ازدواج کنه و دنبال کارای عروسی و ازدواجشه . بچه نظام اباد تهرانه.یه نمایشگر ال سی دی هم باید برای سیستم دوربینهای مدار بسته بخرم.
ساعت 7:30بیدار شدم. ای دل غافل زمین یه چرخی دور خودش زد و با اون سرعت حیرت آور هزاران کیلومتر هم به دور خورشید حرکت کرد.و ما همش خو اب بودیم. هر چند خواب و بیدارمون خیلی توفیری با هم نمیکنه.ذکر امروزو گفتیم:(یا ذا الجلال و الاکرام) و روز آغاز شد.چایی صبحونه همیشگی نون و پنیر.یه ده مین زودتر از همیشه سر کارم بودم. هر چند عمریه که سرکارم!توی یه وبلاگ گروهی آپ میذارم که رمزم چند روزه کار نمیکنه. و به مدیر وبلاگ هم گفتم ظاهرا درستش کرد و می گفت خودش با رمز من میتونه وارد بشه.وشاید از سرعت کم من باشه؟؟.ولی هر کاری کردم خودم نتونستم وارد بشم.هیچ اهمیتی نداره چون فعلا قصد آپ کردن ندارم.فقط بی تجربگی کردم دو تا پیام خصوصی رو باید حذف میکردم و این کارونکردم. و احتمالا یکی دو نفر بتونن پیامای خصوصی منو ببینن.الان هم خودم نمیتونم کاری بکنم. حتی رفتم از سیستم یکی از دفاتر ( که کارمنداش رفتن اروپا امروز صبح )استفاده کردم ولی واردنشد و اونجا هم کار نکرد.خوب یه تجربه شد.هر چند دیر...! این موضوع یه نمه اعصابمو خرد کرد..الان ساعت10 صبحه تقریبا.
ساعت هفت و نیم صبح از خواب بیدار شدم. چایی دم کردم و ابی سرو صورتم زدم. دیشب هم طبق معمول جمعه شبا دیر خوابیدم ساعت حدودا دو. در و باز کردم و پارکینگو هم باز گذاشتم.نون نداشتم رفتم 8تا نون تافتون تازه گرفتم گذاشتم توی فریزر.صبحونه نون و پنیر و چایی. زدیم به بدن. جوش زدم و فعلا گردو و نبات و شیرینی رو حذف کردم.یا رب العالمین ذکر شنبه هست گفتم. 200 تومان طبق معمول صدقه انداختم توی صندوق موسسه دستهای مهربان.
معامله خرید ملک به خاطر یه اتفاق ناخواسته برای بستگان خریدار داره به هم می خوره انگار.چون اقای ساسانی خریدار اولا درگیر سند گذاشتن برای فامیلشونه که زده دونفرو حین تصادف کشته و چند تا هم مصدوم داشته. زندانه.و بیمه کامل هم نداشتن ظاهرا. فروشنده ملک هم که با اتکا به فروش این دفتر می خواست یه دفتر دیگه توی غرب تهران بگیره پا در هوا مونده. روی قیمت و همه چی توافق کرده بودیم. ولی متاسفانه داره به هم می خوره . به بنگاه هم سپرده.ولی امیدوار بودم من بتونم بفروشمش.